روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان
امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود
به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند.
کوروش
همبازی های خود را به دستههای مختلف بخش کرد و برای هر یک
وظیفهای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از
شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری
نکرده بود تنبیه کنند.
پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر
شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند.
پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان
پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و
کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد:
تو چگونه جرأت
کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری
است, چنین کنی؟ کوروش پاسخ داد:
در این باره حق با من است,
زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من
فرمانبرداری نکرد,
من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته
مجازات می باشم, اختیار با توست.