جوک های جدید و به روز

[mohsen32]

پاندا میتونه تاریخ زایمان خودشو کنترل کنه و ۳ تا ۵ ماه به تعویق بندازه


















اون وقت ما یه گوز رو نمیتونیم کنترل کنیم زارت آبرومون میره.
اون وقت بهمون لقب اشرف مخلوقاتم دادن

[mohsen32]

ﮔﻮﺭﺧﺮ ﭼﯿﺴﺖ؟




























ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﺎﯼ ﮔﻮﺭ ، ﻣﺜﻞ ﺧﺮ ﻗﺴﻂ ﭘﺮﺍﯾﺪ ﻣﻴﺪﻫﺪ

[mohsen32]

همه حسنی رو مسخره کردن
که جمعه به مکتب میرفت
















خبر نداشتن جمعه‌ها مکتب مکانه!

[mohsen32]

زنان در زمان بارش برف...������


������������زن آمریکایی..درست کردن یک لیوان قهوه و تماشا کردن برف از پنجره


������������زن انگلیسی؛ روشن کردن شوفاژ و نشستن در کنار آن همراه با خواندن کتاب




������������واما زن ایرانی
الهی بحقه این رحمتت حقه من از اونایی که در حقم ظلم کردن بگیری
خدایا بحق این بارونت چشم حسودای منو کور کنی
اونایی که چشم دیدن منو ندارن انتقاممو از اونا بگیری
خدایا اگه شوهرم با زن دیگه ای به خاک سیاه بنشونیش
واینگونه میشود که برف بند و بجای آن خاک بر سرمان می باااارد ������

[mohsen32]

اصفهانيه کنار خيابون عسل ميفروخت








یارو رسيد گفت کيلو چند؟


گفت چهل تومن


یارو گفت: ميشه مزه کنم؟


اصفهانيه: بفرما...


یارو چهار انگشتى رفت سمت ظرف عسل!

اصفهانيه زود در ظرفو گذاشت و گفت:


دادا اينو زنبور بدبخت ذره ذره ريدس، من نريدم که اينطورى حمله ميکنى

[mohsen32]

به دو چیز نباید دست زد;


1. برق
2. زن






























چون اگه بگیرنت دیگه ولت نمیکنند


البته برق کمی انصاف داره بعد مرگ ولت میکنه ولی زن نه.

[mohsen32]

امروز یکی از دخترای همکلاسیم تو کلاس داشت شیرینی می‌داد؛






گفتم مناسبتش؟






گفت عمه شده‌م.




گفتم بدبخت باید خرما بدی.

[mohsen32]

خدا دخترو که آفرید بهش گفت:
میری توی زمین دوست پسر پیدا میکنی
بهش میگی تو به من اهمیت نمیدی
میگی بهم تَبجه نمیتُنی
اعصابشو می سایی میای
آ ماشالله برو ببینم‌ چیکار میکنی:

[mohsen32]

یکی از خاطرات دوران راهنمایی من، انضباط تجدید آوردم...








به همین برکت


بعد تو شهریور اومدم ساکت نشستم قبول شدم..

[mohsen32]

گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد...
شیخ با خونسردی گفت: ملالی نیست زن، قرآن را بیاور.


گربه با شنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت...
از او پرسیدند: تو را چه پیش آمد که مرغ را رها کردی؟!


گفت: شما اینان را نمیشناسید اکنون یک آیه از قرآن پیدا میکند و فردا بالای منبر گوشت گربه را حلال اعلام میکند!