من دختری هستم از جنس تمام دخترکان این سرزمین ؛
دختری که از بند بند انگشتانش کلمه می چکد در خیالپردازی هایم
تمام دنیای به وسعت خیسی یک چشم ،
چند شمشاد کنار باغچه ،
یک خدای کهنسال ، یک پنجره ، یک پرنس با اسبی سفید و رویائی لباس سفید عروسی و بوسه های پنهانی و عشقای یواشکی است