تو گذشتی و شب و روز گذشت.
آن زمان ها،

به امیدی که
تو برخواهی گشت،
پای هر پنجره،
مات ..می نشستم به تماشا، تنها،

گاه بر پرده ابر،
گاه در روزن ماه،

دور، تا دورترین جاها می رفت نگاه؛
باز می گشتم،
هیهات!
چشم ها دوخته ام بر در و دیوار هنوز!