تا که تکرار کنم «ساعت تنهایی» را
در خودم «ساخته ام» عادت تنهایی را
باید از شهر از این همهمه بیزار شوم
چه کسی داشته «این حالت» تنهایی را؟
مثل من ، مردم این شهر ، کجا داشته اند ...
تاب بی خواب شدن ، طاقت تنهایی را ؟
همدمی نیست به جز آینه در این خانه
که نشان داد به من غایت تنهایی را
مثل من هست ! ولی مثل من اما هرگز
خم نکرده است کسی قامت تنهایی را
خیره ام
باز
به این
عقربه ها ،
می خواهم ...
تا که تکرار کنم «ساعت تنهایی» را ...
![]()