تُ چنان در دلِ من رفته
که جان در بدنی...
تُ چنان در دلِ من رفته
که جان در بدنی...
💖✨از " تـــــو "...
💖✨بـه ڪجا شڪایت بـبـرم؟!
💖✨اینـجا همه
💖✨طرفـدار"تـو"هستند
💖✨" قلـبـم "...
💖✨"روحــم "...
💖✨" قـلـمم ".
مَن
پنآهنده ام
به مَرزهآیِ تَنَت....
من و دل آمده بوديم به مهماني تو
هر دو لبريز غزل غرق گل افشاني تو
دلکم عرض ادب کرد و همان گوشه نشست
من همه محو دل و او همه حيراني تو
شب شعري که به پا بود در آن صبح لطیف
برد ما را به تب خيس و غزلخواني تو
من دچار تو شدم وقتي نگاهم کردي
دل گرفتار همان موسم باراني تو
چشم تو خلوت خوبي است اگر بگذارند
من و دل زائر آن معبد روحاني تو
روزي سرشار تر از حس شکفتن در باد
روز آغاز من و خلوت عرفاني تو
آسمان نيز ورق خورد همان روز که باز
من و دل آمده بوديم به مهماني تو......
تو نباشی نفسم بند و دلم تنگ و جهانم سرد است
فداتم...
![]()
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی