مدتیست نگاه تو را می نوشم...
زنجیر ها آماده است..!
گمانم
عاشقت شدم
راه گریزی نیست!
این منی بدون من است
این تویی ..تو
محکم نبند عشق
گلوی مرا آزار مده
هر چه هست...نوش
آری...بنوش
خون عاشق چیز دیگریست
باده ای ناب
حافظ می چشید...
یاد از یار می برد
آن دیگرِ شیراز
که هیچ..
نثر نه..!
تکلم از یاد می برد
کم است؟
ببخش
عاشقی کم خونم