يك روزهايى دلت ميخواهد
از هر چه دارى بروى
به هرچه ندارى برسى
دست اتفاقى را بگيرى و
به گوشه ى خلوتِ اتاقت بكشانى؛
چقدر خوب مى شد
يك روزهايى
خودمان نباشيم
مثلا من،
همانى باشم كه دوستش دارى
همانى كه نزديكِ توست
نفسِ توست...
يك روزهايى دلت ميخواهد
از هر چه دارى بروى
به هرچه ندارى برسى
دست اتفاقى را بگيرى و
به گوشه ى خلوتِ اتاقت بكشانى؛
چقدر خوب مى شد
يك روزهايى
خودمان نباشيم
مثلا من،
همانى باشم كه دوستش دارى
همانى كه نزديكِ توست
نفسِ توست...
عشق یعنی
یڪبار برای همیشه
دوستت دارم...
عشق ....
همین خنده های ساده توست
وقتی!
با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...
رفت آرام و قرارم بی قراری ماندو من
پشت قاب پنجره چشم انتظاری ماندو من
ساز ماندن میزدی..آهنگ رفتن داشتی
از سرود زندگی سوت قطاری ماندو من
تا غبارِ دشمنی ها را نشاندم با شتاب
تاخت اسب دوستی گردو غباری ماندو من
چارفصل سالهای عمرِ من پاییز شد
وای بر دل آرزوی نوبهاری ماندو من
قایقم را رود با دستِ زلالش می کشید
بُرد آنجایی که تنها آبشاری ماندو من
یاربود و عشق بودو لاله زاری بودو من
یار رفت و عشق مُرد و حالِ زاری ماندو من
نه بسته ام به کس دل
نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج
رها رها رها من
ز من هر آن که او دور
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک
از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی
به یاد آشنا من
ستاره ها نهفته
در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من..
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است
مارال (02-22-2018)