ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟
هنوز هم نمی توانم آن گونه که بودم ، باشم .
هنوز هم نمی توانم ، روزها بعد از نبودنت
انسان دیگری را آنگونه که تو را ساختم برای خود بسازم
سخت ست اما خداحافظ . . .
ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟
هنوز هم نمی توانم آن گونه که بودم ، باشم .
هنوز هم نمی توانم ، روزها بعد از نبودنت
انسان دیگری را آنگونه که تو را ساختم برای خود بسازم
سخت ست اما خداحافظ . . .
من از این قسمت و تقدیر بدم می آید
و از این واژه ی دلگیر بدم می آید
پر پرواز مرا روی پریدن بستند
چقَدَر از غل و زنجیر بدم می آید
به قرارم نرسیدی تو،ولی فهمیدم
که چرا از خبر دیر بدم می آید
چقَدَر تشنه ی آغوش تو هستم بانو
نگو از عاطفه ی پیر بدم می آید
و پر از سفره ی خالی شده ام باور کن
به خدا از شکم سیر بدم می آید
شده روباه در این جنگل زیبا سلطان
من از این جنگل بی شیر بدم می آید
من خرداد شده روح بهاری دارم
و ز شهریور و از تیر بدم می آید
تو خودت با دل سبزت به خیالم برگرد
من از این واژه ی تقدیر بدم می آید
مثل تو که تکرار نمیشی ...هرگز
![]()
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم
از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم
من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم
عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم
عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من
عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم !
چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی
بشود دور و برت باشم و جرات نکنم...
عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد...
بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم !
بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم
تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم
بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم...
قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم !
در آغوش تو تا بعد از قیامٖت نیز می خوابم
که من محشرتر از تو محشری هرگز نمی خواهم
خدا هم میداند
چقدر برایم عزیزی!
دیدنِ غیر تو را
بیش از یک نگاه
برایم حرام اعلام کرد !