نمی دانم به چه جرمی به صلیب کشیدندش. نمی دانم چرا حس می کنم بی گناه تر از او در این میان نبود. اما چرا فریاد بر نیاورد که من بی گناهم چرا هرگز نگفت که خود شما مرا اینگونه ساخته اید. شاید هم فریاد زد اما لباس هایی که بر تن داشت حقیر تر از آن بود که کسی صدایش را بشنود. به هر حال مترسک زشت بود و این در نگاه آدم ها یعنی مترسک مجرم بود و لازم نبود کسی از خودش بپرسد چه کسی مترسک را اینگونه ساخته؟ به هر حال فصل محصول سپری شد و در فصل سرما از مترسک جز تکه ای چوب چیزی نمانده بود. جز صلیبش که آن را هم به آتش زدند تا دیگرچیزی باقی نمانده باشد که نکند موجب چریشان شدن خاطرمان شود...