سلام
امروز طبق معمول
دوباره با دوستم حرف زدم
دوستم منطورم بابای ترانه البرز آریا
بعد از احوال پرسی باز معلوم بود حالش بده
گفتم چی شده دوست جون
خبری نشد
هنوز تنهای با بچه ها
گفت اری
گفت خوب یه جورایی ازش خبری بگیر وقتی
اینقدر حالت بده
گفت علی جان:
تنها چیزی ک ازش دارم یک شماره هستش
هر روز بارها
شبها بارها
هر روز پیام میدم
اما گوشیش خاموشه
میدونم فراموشم کرد
یا شاید میدونه بهش زنگ میزنم
گوشیش خاموش کرد
یا شاید از کسی میترسه که روشن نمیکنه
علی جان...
جانم دوست جونم
میگما
دیگه این پستی که برای من گذاشتی ببند
من دیگه میرم
خودت خسته نکن
نه میبینه ن میخونه
صداهاش و دارم
با بچه ها
هر روز گوش میدم صداش و کافیه برام
جانم فداش
من رفتم
روزت خوش
ایام بکام علی جان
خدا حافظ دوست جون
بچه هارو ببوس
خدانگهدارت
.....