لیلی تو قصه تو ای مجنون دیوونه منم
شیرین رویا تو ای فرهاد بیخونه منم
اونی که میمونه تو ای راهی ویرونه منم
اونی که میخنده تو ای اونکه دلش خونه منم
همیشه خواستن توانستن نیست , خواستم بگویم دوستت
دارم , نتوانستم !!!
اگر روزی دلت لبریز غم بود گذارت بر مزار کهنه ام بود
بگو این بی نصیب خفته در خاک . یه روزی عاشقو
دیوانه ام بود
ماه من پرده از آن چهره ی زیبایت بردار , تا فلک
لاف نیاید که چی ماهی دارد.
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد , دل من
ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد.
تو مپندار که از عشق تو دل برگیرم , ترک روی تو کنم
دلبر دیگر گیرم , بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری , من
کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم.
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان , باید از جان بگذرد
هر که شود عاشقشان , روز اول که سرشتند زخاکی
گلشان , سنگی اندر گلشان بود همان شد دلشان.
از شب پرسیدم چه بنویسم برای کسیکه دوستش دارم؟
گفت بنویس بی تو فردائی ندارم.