می روی؟
حرفهای آخرت را زدی و می روی ؟بگذار من هم حرفهایم را بگویم لحظه ای
صبر کن تا برای آخرین بار چشمهایت را ببینم ،حتی اگر شده در خیالم دستهایت را بگیرمچه راحت میشکنی دلم را ،
چه راحت پا گذاشتی بر روی دلم
فکرش را هم نمیکردم این روز بیاید ، همیشه فکر میکردم فردا لحظه
دیدارمان بیاید…
ندیده میروی و چه آسان می روی
طعم لبانت را نچشیدم و می روی
امروز خیلی دلم گرفته ، سردرگم و بی قرارم ، حس میکنم آخرین روزاست و
در این لحظه ها حتی میتوانم نفسهایم را بشمارم…نفسهایی که دیگر در هوای تو نیست ، ثانیه هایی که به یاد تو است و در
کنار تو نیست ، لحظه هایی که حتی به خیال ...
داشتنت برایم رویا بود ،آمدی و گفتم که داشتنت برایم رویاست و توگفتی نه
اینجور هم نیست. رویایت از خودت شیرین بود چرا آمدی و چرا می روی ؟
حرف آخرت همین بود؟ خداحافظ؟
صبر میکردی اشکهای روی گونه ام خشک شود و بعد میرفتی ، حتی تو
برای آخرین بار هم که شده آرامم نکردی …گفتی خداحافظ و رفتی..اری تو بی وفا نیستی...من بدم!خدا نگه دارت...حق
با تو بود..