نمایش نتایج: از 1 به 8 از 8

موضوع: دوباره من و یک دفتر خاطره...

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    دوباره من و یک دفتر خاطره...

    دوباره من و یک دفتر خاطره...

    دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده...

    خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم...

    به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم....

    دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم...

    تو را کجا مي توان ديد؟

    در آواز شب آويزهاي عاشق؟

    در چشمان يک عاشق مضطرب؟

    در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

    دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم...

    و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي...

    اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز بخوانم...

    کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم...

    می ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به دنيا نيايند...

    مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود...

    مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد و تازه ترين شعرم به تو هديه نشود...

    دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم...

    دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد...

    دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم...
    دوباره شب،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود...

    دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته...

    دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت...


    دوباره من و یک دفتر خاطره...



  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

    اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
    تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،
    حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
    اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،
    شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !
    اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ،
    این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین
    درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که
    تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی
    نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!
    میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،
    شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ،
    تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود
    ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ،
    ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم
    ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!
    شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ،
    اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است
    همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ،
    میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی
    گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ،
    اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ،

    دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن
    اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی

  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    به تو رسیدم در میان مهتاب ، مهتابی که در دریای دلم نقش بسته بود

    نگاهم میگذرد در میان امواج نورت ، میرسد به سرزمین چشمانت
    و به تو میدهد شور عشق را
    عشقی که در دلم، صدای بی صدای برق چشمانت را میشنود
    از راهی سبز میگذریم ، پلی نیست در میان راه ،
    دستهای هم را میگیرم و با بالهای محبت پرواز میکنیم
    پرواز به اوج همانجایی که باید رفت ، و نشست و از بالا دید دنیا را
    تا بگویم به تو، آنچه را که میبینی خود تویی!
    چشمانم مثل ستاره ایست خسته ،
    دلم انگار عمریست که به پای ساحل سبز دلت به انتظار نشسته
    میشنوی ؟ این صدای درد دلهای ماه و خورشید است ،
    در کنار هم نیستند اما دل ماه در دل خورشید شب راه دارد!
    دیگر به سکوت آن روز تاریک نمی اندیشم ،

    بیشتر چشم به آن رودی که در کوه دلت سرازیر است دوخته ام
    و میبینم چه زیباست عمق وجود تو!
    میگذریم و میگذریم تا برسیم از آنچه که گذشته ایم !
    میرسیم و میدویم به سوی آنچه باید برسیم
    مینشینیم در زیر تک درختی و همانجا که نشسته ایم همدیگر را در میان هم میفشاریم !
    آنقدر همدیگر را میفشاریم تا هیچ چیز از من و تو به جا نماند، جز عشق !
    عشقی که اینک به رنگ مهتاب است و به پای سکوت شبها نشسته ،
    آری عشقمان پایانی ندارد!







  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    تمام زندگیم را دلتنگی پر کرده است...

    دلتنگی از کسی که دوستش داشتم و عمیق ترین درد ها و رنجهای عالم را در رگهایم جاری کرد !

    درد هایی که کابوس شبها و حقیقت روزهایم شد؟ـ دوری از تو حسرتی عمیق به قلبم آویخت و پوست تن کودک عشقم را با تاولهای دردناک داغ ستم پوشاند .
    ...

    دلتنگی برای کسی که فرصت اندکی برای خواستنش ؟ برای داشتنش داشتم.

    دلتنگی از مرزهایی که دورم کشیدند و مرا وادار کردند به دست خویش از کسانی که دوستشان دارم کنده شوم .

    در انسوی مرزها دوست داشتن گناه است؟ حق من نیست ؟ به اتش گناهی که عشق در آن سهمی داشت مرا بسوزانند .

    رنجی انچنان زندگی مرا پر کرده است؟آنچنان دستهای مرا از پشت بسته است? آنچنان قدمهای مرا زنجیر کرده است که نفسهایم نیز از میان زنجیر ها به درد عبور می کنند . . .

    دوست داشتن تو چنان تاوان سنگینی داشت که برای همه عمر باید آنرا بپردازم ... و من این تاوان سنگین را با جان و دل پذیرا شدم .

    همه عمر ؟ داغ تو بر پیشانی و دلم نشسته است و مرا می سوزاند .

    تو نمایش زندگی مرا چنان در هم پیچیدی که هرگز از آن بیرون نیایم. . . آنقدر دلتنگ دوریش هستم .. آنقدر دلتنگ سرنوشت خویشم .. آنقدر دل آزرده عشق تو هستم که همه هستیم را خوره بی کسی و تنهایی می جود . . .

    به او نگاه می کنم ؟ به او که چون بهشت بر من می پیچد و پروازم می دهد .

    به او که لبهایش از اندوه من می لرزند .

    به او که دستهای نیرومندش ؟عشقی که سالها پیش اجازه اش را از من گرفتند جرعه جرعه به من می نوشاند . . . . .

    به او که چشمهایش در عمق سیاهی می خندید و دنیایم را ستاره باران می کرد.

    به او که باورش کردم و دل به او باختم

    به او که دلم می خواهد در آغوشش چشمهایم را بر هم بگذارم و هرگز؟ هرگز ؟هرگز به روی دنیا بازشان نکنم .

    به او که تکه ای از قلب مرا با خود خواهد برد

    به او که مرزهای سرنوشت ؟ سالها پیش دوریش را از من رقم زده است. سراسر زندگیم را اندوهی پر کرده است که روزها و ماهها از این سال به سال دیگر آنها را با خود می کشم و میدانم که زمان ؟ شاید زمان ؟ داغ مرا بهبود بخشد ولی هرگز فراموش نخواهم کرد که از پشت این دیوار شیشه ای نگاهش چگونه عمق وجودم را لرزاند .

    لبهایش لرزش لبهایم را نوشید و دستانش ترس تنم را چید و نفسهایش برگهای رنگین خزان را به باران عاشقانه بهار سپرد


  5. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    يه روزي فكر ميكردم بدون تو ميميرم
    پيش خودت ميگفتي تو چنگ تو اسيرم
    يه روزي فكر ميكردم كنار تو ميمونم
    تا دنيا دنيا باشه از عشق تو ميخونم
    يه روزي فكر ميكردم برام خيلي عزيزي
    اگه يه روز نباشي دل رو به هم ميريزي
    يه روزي فكر ميكردم صادق و باوفايي
    اما حالا ميبينم از اين حرفا رهايي
    برام ديگه مهم نيست عاشق من نباشي
    فقط مي خوام خيلي زود از پيش من جدا شي
    فقط بدون كه ديگه تو قلب من تو مردي
    خيلي وقته ميدونم قلبم و از ياد بردي
    منم ميخوام رها شم ميخوام با تو نباشم
    منم ميخوام مثل تو با يكي آشنا شم
    الان ديگه ميفهمم كه عشق تو سراب بود
    خدا رو شكر تو قلبم هنوز يه قطره آب بود
    خداحافظ عزيزم.حال دلت خرابه
    تو ديگه هيچي نيستي عشقت مثل حبابه


  6. Top | #6

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    «دلم برایت تنگ شده» های این روزها، با همه ی دلتنگی های دهه شصتی و هفتادی فرق دارد
    این روزها دلتنگی آدمها پنهان شده اند پشت تمام عکسهای پروفایلشان،
    این روزها جنس دعاها هم عوض شده،کاش انلاین باشدهایت زیاد میشود...
    و به برکت این فضای مجازی، چشمهایت کم سوتر...
    این روزها زمان تو را پیر نمیکند، خیال آدمهایی که باید باشند و نیستند پیرت میکند...

  7. Top | #7

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    کاش تمام نوشته های منو بخوانی
    من خودخواه نیستم...
    همینم برام کافیه
    که بفهمم نوشته های منو میخونی
    ای خاص ترین مخاطب خاص دنیا
    دوستت دارم تا اخرین نفس
    عاشقانه و دیونه وار ...

  8. Top | #8

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن