صفحه 4 از 8 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 31 به 40 از 71

موضوع: سلامتی سفیدی کفنم...

  1. Top | #31

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0



    پس از مرگم
    تو ای زیبا نگارم
    بیا در جمع خوبان بر مزارم

  2. Top | #32

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0



    هرگاه خبر مرگم را شنیدی

    در پی مزاری باش که بر سنگش نوشته :

    ساده بودم ، باختم !

  3. Top | #33

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    کاش می دانستم بعد از مرگم اولین اشک از چشمان چه کسی جاری می شود ،

    و آخرین سیاه پوش که مرا فراموش می سپارد چه کسی خواهد بود

    تا قبل از مرگم جانم را فدایش کنم...


  4. Top | #34

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    موقع مرگم بهم گفتند آخرین خاستت چیه؟

    گفتم :یه تیکه یخ بزارید سر قبرم چیکه کنه،...

    پرسیدن چرا؟



    گفتم آخه کسی رو ندارم سر قبرم گریه کنه

    سلامتیه بی کسا...








    چنان دل کندم از دنیا که شکلم،شکل تنهایست.

    ببین مرگ مرا در خویش،که مرگ من تماشایست

  5. Top | #35

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    بر مزارم گریه کن اشکت مرا جان میدهد...

    گریه هایت بوی عشق و بوی باران میدهد...

    دست بر قبرم بکش تا حس کنی مرگ مرا...

    دست هایت درد هایم را تسلا میدهد...

    بعد از مرگم عاشقت می مونم...

  6. Top | #36

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    مرگ من روزی فرا خواهد رسید در بهاری روشن از امواج نور

    در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور

    مرگ من روزی فرا خواهد رسید روزی از این تلخ و شیرین

    روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ای ز امروز ها ‚

    دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد

    ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از فریاد درد می خزند

    آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم

    که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر خاک میخواند

    مرا هر دم به خویش می رسند از ره که در خاکم نهند آه شاید

    عاشقانم نیمه شب گل به روی گور غمناکم نهند بعد من ناگه به یکسو می روند

    پرده های تیره دنیای من چشمهای ناشناسی می خزند

    روی کاغذها و دفترهای من در اتاق کوچکم پا می نهد

    بعد من، با یاد من بیگانه ای در بر آینه می ماند

    به جای تار مویی نقش دستی شانه ای می رهم

    از خویش و می مانم ز خویش هر چه بر جا مانده ویران می شود

    روح من
    چون بادبان قایقی در افقها دور و پنهان میشود می شتابند

    از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها چشم تو در انتظار نامه ای خیره میماند

    به چشم راهها لیک دیگر پیکر سرد مرا می فشارد خاک دامنگیر خاک

    بی تو دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک بعد ها نام مرا باران و باد نرم میشویند

    از رخسار سنگ گور من گمنام می ماند به راه فارغ از افسانه های نام و ننگ...

  7. Top | #37

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    کاش لحظه ی مرگم امشب بود .
    کاش مرغ نفست با من بود
    کاش با من بودی و می گفتی
    که این قصه همه در فکرم بود
    کاش بانوی شهر مشرق با من بود
    کاش با مهربانی و خوبی با من بود
    کاش چشمانم میدید روزی را
    که دستانت محرم دردم بود
    سیل اشکی گرفت چشمم را
    این ها همه قصه ی عشقم بود
    بی تو حتی در اوج خنده هام
    بر لب خشکیده ام ماتم بود
    کاش با من بودی همه ی ذکرم بود
    این ذکر همه در فکرم بود
    این ای کاشها همه در فکرم بود
    خاطر من همه شب ماتم بود
    کاش لحظه ای با من می بودی
    آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود
    آن شادی را ندیدم هرگز من
    آن شادی همه در فکرم بود
    تجربه ی بی مهری مرگ من است
    این گفته کلام آخر بود
    کاش میگفتی حرفی که رازت بود
    که همه دردم در رازت بود
    کاش میگفتی حرف دلت را
    ولی این حرف دل صدای نازت بود
    این نگفتن ارزش غم را نداشت
    غم من نگفتن رازت بود
    روزگاری غم و غصه ی من
    صدای دلنواز سازت بود
    کاش لحظه ی مرگم امشب بود

  8. Top | #38

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

  9. Top | #39

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0




    سالها بود که در مزار تنهاييم خفته بودم

    ناگاه با مشتي آب سرد برروي مزارم برآشفتم

    بوي چند شاخه گل مريم مشامم را نوازش داد

    بعد از سالياني احساس کردم نمرده ام!

    دختري سياه پوش برسر مزارم فاتحه ميخواند

    وجودم به لرزه افتاد

    او که بود؟؟

    آيا او هماني بود

    که با دستانش مرا به قعر خاک تبعيد کرده بود؟

    خاطرات در برابرم صف کشيدند

    موهاي خاک خورده ام را

    ميان دستان استخواني ام فشردم

    حفره خالي چشمانم لبريز از اشک شد

    احساس مرگ و زندگي بر قلبم چنگ ميزد

    ميان دلهره و ترديد دختر سياه پوش رفت

    ولي هنوز خاطراتي که در ذهنم بر آنها

    مهر باطل زده بودم در برابرم نقش مي بستند

    آه چه غم انگيز بود خاطره روز مرگم سالها بود که در مزار تنهاييم خفته بودم

    ناگاه با مشتي آب سرد برروي مزارم برآشفتم

    بوي چند شاخه گل مريم مشامم را نوازش داد

    بعد از سالياني احساس کردم نمرده ام!

    دختري سياه پوش برسر مزارم فاتحه ميخواند

    وجودم به لرزه افتاد

    او که بود؟؟

    آيا او هماني بود

    که با دستانش مرا به قعر خاک تبعيد کرده بود؟

    خاطرات در برابرم صف کشيدند

    موهاي خاک خورده ام را

    ميان دستان استخواني ام فشردم

    حفره خالي چشمانم لبريز از اشک شد

    احساس مرگ و زندگي بر قلبم چنگ ميزد

    ميان دلهره و ترديد دختر سياه پوش رفت

    ولي هنوز خاطراتي که در ذهنم بر آنها

    مهر باطل زده بودم در برابرم نقش مي بستند


  10. Top | #40

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    میخواهم مدتی بخوابم!
    نمی دانم چند روز؟
    شاید روزی بیدار شوم
    و دنیا به شکل دیگری باشد
    و قلب آدم ها…



صفحه 4 از 8 نخستنخست ... 23456 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن