دیدمش.......
تنم لرزید دلم خواست محوتماشایش باشم
دلم خواست تاآخرعمربه اوخیره باشم دلم خواست ،
اما این شرم نگذاشت ؛
چون بنفشه ای سر به زیرافکندم
به زمین خیره شدم واو به آرامی ازکنارم گذرکرد
باخطی ازعطر دورم حصارکشید
این دلخواه ترین اسارتی است
که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است