ماه من...

باورم نمیشه روزای رویایی مثل باد گذشت...
ای عزیز دلم انفدر دلم برای صدای گرمت تنگه که خدا میدونه...
به اندازه بزرگی آسمون دلم برای صدات تنگه ...

چه روزای سگی و بیخودی را سپری میکنم...
دقیقا روز مرگی می کنم... الهی فدات شم که کلی آرزو باهات داشتم ولی همشون به گل موند...
همشون شد بغض گیر کرد تو گلوم...همشون شد حسرت افتاد گوشه دلم...
همشون شد اشک از چشام سرازیر شد..همشون شد غصه که هر هر روز می خورم...
همشون شد درد بی درمون....آره درد بی درمون...


ای ماه من که انقدر هواتو دارم...ای ماه من که انقدر کمت دارم...
ای ماه من که انقدر دلتنگ صدای نازتم...


ماه من به جان خودت قسم از روز اول تا به الان هر وقت صداتو می شنیدم
یک آرامشی منو میگرفت که نگو...زندگی میکردم با صدات...
از دنیا می بریدم چشمامو می بستم وقتی تلفنی باهات صحبت میکردم...
تا غیر از صدای تو هیچ چیز حتی نور هم به چشام نرسه...


ماه من کجا خالی کنم اون دلتنگی هایی که بهت گفتم و این دلتنگی هایی که دچارش شدم...کجا؟؟
...آه ای خدا چه تقاصی من پس میدم چه تقاصی...خدا بسه...
پیر شدم...بسه...غلط کردم خدا...


حالم خیلی بده خیلی...