بر من و تو روزگاری رفت و عشقی پا گرفت
عاقبت چرخ حسود این عشق را از ما گرفت
شادمانی بود و من بودم تو بودی عشق بودعشق و شادی با تو رفت و غم مرا تنها گرفتنغمه هامان در گلو بشکست و شادی ها گریختمرغ رنگین بال عشق ما ره صحرا گرفت
بوسه های آتشین بر روی لب هامان فسردآشنایی های ما رنگ جدایی ها گرفتمرغ بخت آمد به بام خانه ام اما پریددولت عشق تو را ایام داد اما گرفتداستان چشم گریان مرا از شب بپرسای بسا گوهر که دست غم از این دریا گرفتجام لبریز امیدم را فلک بر خاک ریختعشق را از ما گرفت اما چه نازیبا گرفت...