دلم از عشق تو حالش بد و دریازده شد
فرش نو بود به دست تو - دلم - پا زده شد
لای قرآن نگهش داشته بودم عمری
تا درآوردمش عیدی دهمت ، تازده شد
واقعی بین دل من تا که به چشم تو رسید
غرق حیرت شد از آن چشمه و رویازده شد
سیب سرخ لب تو میوه ی ممنوع بهشت
برزمین خورده دلم ،آدم حوازده شد
درمسیری که رضای تو و دل مقصد بود
خستگی های من از دو دو درجا زده شد
داده ای وعده به محشر که بخندی به دلم
از همان رو ،دلم از هستی و دنیا زده شد
عشق امریست خدایی،هوسش شیطانی
یوسف از عشق،نه،ازمیل زلیخا زده شد
بوده از بدو تولد دلم عاشق تا مرگ
از تو و عشق دروغین تو اما زده شد