به تابلوی نقاشی کوچکی خیره میشود چشمانش پر از بغض
صدایی خسته از اعماق وجودی بیرون میریزد و آرام میگوید
دختر بودن گناهی ست که مردان به چشمی به دنبال نگاهیی که فرار میکنند
و باز به آغوش نهسی که توانی برای مقابله به نه گفتن دارند
گناهی که ما مینویسیم
به نام دختر بودن تمام میشود