با این دروغ رنگی درشت
که در میان پلک هایت موج می زندبا این پاهای کشیده و محکمکه یاد مردانگی های رو به انقراض رادر من زنده می کندبا این دهان گوشتی خوش فرمکه به نام کوچک من عادت نکرده اندبا این صدای دو رگه سرخوشکه یک دوستت دارم از آن نمی چکدچه کرده ای با من!؟
با من چه کرده ای!؟که بر زمینم می زنی و منهر بار بلند می شومو باز می خواهمت