نمایش نتایج: از 1 به 5 از 5

موضوع: اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند...

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند...

    از دست های تو

    کارهای خارق العاده ای بر می آید
    همانجا که هستی، بمان
    اجازه‌ بده شعرها از من برایت بنویسند
    اجازه بده برایت بخوانم،
    تا چه اندازه‌ از بَدوِ دوست داشتنت
    پیراهنِ فصل ها
    زیباتر شده است.
    کنارِ لبانت، کناره می‌گیرم
    وَ تمامِ حرف‌های دلم را

    از دهان‌ات می‌شنوم
    در فاصله‌ی پیشانیِ تو
    تا سایه‌ات
    جنگلِ سبزی‌ست
    که پرنده‌های من
    آنجا آرام می‌گیرند


  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    شعر را با تو قسمت می کنم.
    همان سان که روزنامه ی بامدادی را.
    و فنجان قهوه را
    و قطعه ی کرواسان را.
    کلام را با تو دو نیم می کنم...
    بوسه را دو نیم می کنم...
    و عمر را دو نیم می کنم...
    و در شب های شعرم احساس می کنم
    که آوایم از میان لبان تو بیرون می آید...
    ***
    تویی که روی برگه ی سفید دراز می کشی...
    و روی کتاب هایم می خوابی...
    و یادداشت هایم و دفترهایم را مرتب می کنی
    و حروفم را پهلوی هم می چینی
    و خطاهایم را درست می کنی...
    پس چطور به مردم بگویم که من شاعرم...
    حال آنکه تویی که می نویسی؟

  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    برایم شعر بفرست

    حتی شعرهایی که عاشقان دیگرت
    برای تو می گویند.....
    می خواهم بدانم
    دیگران که دچار تو میشوند
    تا کجای شعر پیش میروند
    تا کجای عشق

    تا کجای جاده ای که من
    در انتهای آن ایستاده ام!

  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    تا بیایی،

    با کتاب هایی که
    پیش چشمشان عشق بازی کرده ایم،
    گپ میزنم!
    تا از تو می گویند جلوی دهانشان را می گیرم!
    تا تو بیایی،
    روزهای لعنتی و مزاحم را
    مثل لباس هات وقت عشق بازی،
    یکی یکی پرتاب میکنم به هیچ جا!
    تا بیایی،

    چقدر کار دارم،
    چقدر شعر برای نوشیدن!
    چقدر تو برای بوسیدن!
    تا تو بیایی دیگر عاشق شده ام!
    قول...

  5. Top | #5

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    چگونه چشم های تو را شعر نکنم
    وقتی که واژگان غریب را هم
    پناه می دهند به آرامش
    چه برسد به دُرناهای بیتاب چشمان من؟
    چگونه شانه هایت را شعر نکنم
    وقتی که شمعدانی ها را هم
    به ضیافت آغوش می کشانند
    چه برسد به سر کوچک من
    در آن پهنای دلخواسته
    چگونه کلامت را
    لبخندت را
    بوسه هایت را
    زنگ صدایت را
    صدای پای آمدنت را
    شعر نکنم
    وقتی که تو اینگونه حواس شعرهایم را
    پرت کرده ای
    باران که می نویسم
    تویی که می باری
    می نویسم برف
    یاد تو عروس دلم را سپیدپوش می کند
    فنجان قهوه ام را به یاد تو می نوشم
    لیاس آبی ام را با یاد تو می پوشم
    چگونه تو را
    تمام تو را شعر نکنم؟
    وقتی تو
    ابتدا و انتهای
    همه ی حس هایم نشسته ای؟
    چگونه تو را شعر نکنم؟

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن