می‌شود در دل این کوچه کمى ناز کنى
گره محکم آن روسری‌ات را یه‌کمى باز کنى

بخدا تا ته این کوچه کسى پیدا نیست
مى شود لب بگشایى، سخن آغاز کنى

چند سالی‌ست که تو رهگذر چشم منى
می‌شود اندکى از عشق خود ابراز کنى

بخدا عالم و آدم به حیاى تو گواهند همه
می‌شود نیم نگاهى به منه تُرک خوش آواز کنى

من برایت چو قنارى ز غزل مى خوانم
می‌شود با لب خشکیده من نی‌لبکى ساز کنى

بارها گفته‌اى‌ام "نه"، بخدا زار و پریشان شده ام
می‌‌شود با "بله"، این‌بار مرا شاد و سرافراز کنى