گفتم که می روم
می رومدور شدنم را می بینیمی بینیاز انتهای افق خواهم گذشتخواهم گذشتاز سرزمین های غریبکه نشانی از ردپای تو ندارنداز اقیانوس هاکه بوی تنت را نشنیده انداز جنگلکه نمی توانند مثل تومرا در خود گم کنندخواهم رفتآنقدر دور خواهم رفتکه دور ِ زمین از زیر پایم بگذرد
تا ببینی بازروبهروی تو ایستادهام!