من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :

گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟
میان شمشاد ها و کاج ها و چهارراه ها
میان گلخانه ها و کتابخانه ها و نیمکت ها

من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :
دستانمان را که به غارت برد؟
و عشق
کجای داستان به زمین افتاد؟
من پایبند گلدان های کوچک طاقچه
دیوانه ی رقص پروانه
آغشته ی شعر
آزاده ی دل بودم
پس این ابر های تو در توی در هم فشرده ی فاصله
بغضِ "ها" کردنِ کدام نفرینِ پنهانی بود؟


من از خیابان هایی که تو را دیده اند می پرسم :
گام هایِ ما چرا به مقصد نرسید؟
و عشق
کجای داستان به زمین افتاد؟