هر که سودای تو دارد چه غم از هر دو جهانش؟
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
و آن سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش