به اندازۀ تمام شعرهای نگفته ام
به لب هایت بدهکارمبوسه هایی راکه طعم شاتوت و شکلات می دهندبه اندازۀ وزن تمام کوله پشتی های پر از کتاب و دلتنگیسنگینی سرم رابه شانه هایتسبکی نفسم رابه گونه هایت بدهکارمقلبت را به من بدهکاریقدر تمام روزهای سکوت و بی خبرینگاهت رابه اندازۀ تمام تیله های سبزآبی دنیابدهکاری به چشم هایمصدایت را...اما دیگر نمی خواهم
به این زودی ها بی حساب شویم...می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم؟