سکوت
این جیرجیرک همیشه زخمی
ک بالای بلند ترین درخت ارزویم نشسته
ناله میکند
این صدای تپش مرگ
ک مانند یک راز میپیچد در زندگی ام
این نشدن مرموز
جغد شوم ویرانگر تشنه به خونم
این درد بی پایان
در کدام خانه را بزنم
و از انان نان ارمش بخواهم
اینجا ادم ها دورند
خیلی دور...