میگی"پایِ کسی درمیونه؟"
میگی"کی زیر پات نشسته که داری میری"
میگی و نمیدونی
دلِ من، روحِ من، احساسِ من
نه پیش کسی دیگه ست، نه گروئه پیشِ یکی دیگه، نه....
دارم میـرم و این رفتن، تهش رسیدن به یکی دیگه نیست
واسه داشتنِ آدمِ جدید و از نو عاشق شدن نیست
میرم که راحت بودنِ بقیه رو داشته باشی
که دیگه دغدغت نباشه گرم کردنِ سر من واسه وقت گذرونی با آدمایِ دیگه
میرم که حوصله اتُ سر نبره بودن من
نزنه دلتُ حضورِ من....
من نمیـرم که طعم آغوشِ دیگه ای رو بچشم
میرم که ترک کنم اعتیادِ بغلتُ
ترک کنم مخدرِ صداتُ...
میـرم و این رفتن واسه خلاص کردنِ روحمه از هر روز هزار پاره شدن به دستِ تو...
خلاص کردنِ چشمام از هر شب و هر روز باریدن و لب هام از قهرِ طولانیشون با لبخندایِ واقعیه....
دل من هیچ جایی نرفته
تو زندگیِ من فقط تا بودی، خودت بودی و حالا نبودنته، خاطراتته، دلتنگیاته
دلِ من هیچ جایی نرفته
همون جاییه که بود
زیرِ پات!
له و لورده و خرد و خاکشیر و داغون
منم دیگه گذشتم از خیـرش، انقدر بمونه اون جا که بپوسه، که بمیـره
تو زندگیِ من، دلِ من، ذهنِ من
هنوز و همیشه، تویی و دیگه هیچکسی نیست، خیالت تختِ تخت