صبوری چرا کنیم؟
دیگر دلیلی برای گریختن نیست
بیا و پایت را از هر چه سایه است پس بگیر
بگذار تن تو نیز اعتراف کند
که پای رفتن از منحنی های تنم را
عمریست ندارد..
من به خانه باز گشته ام
به کنج خلوت خیال تو
و آنقدر با شعرهای ناگفته ام
کلنجار می روم تا بیایی..
فردا که آمدی
تنها برایم لب هایت را بیاور
زنانه
همین برای جنون من کافیست
تا بی هوا
دوباره به آغوش تو باز گردم...