تو
بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانیبدون بوس و کناربدون آغوش...شاید حتی وجود نداشته باشی!بی اینهمه اماهنوزدوستت دارم
تو
بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانیبدون بوس و کناربدون آغوش...شاید حتی وجود نداشته باشی!بی اینهمه اماهنوزدوستت دارم
عادت کرده ایم به نداشتن ها
و شاید به اندوه
آری، تو عشق بودی
این را از رفتن ات فهمیدم...
وقتی نیستی
فقط به یک چیز فکر می کنم
رفته ای
همسایه ی درخت باشی
شادی هایت را
کنار غم هایش بگذاری
رفته ای
گاه و بی گاه
در خواب پرنده ها دانه بپاشی
به شاخه های لبریز از برگ
سر و سامان بدهی
کار تو همین است
کار تو
بوسیدن شکوفه هاست
وقتی نیستی
باز هم من
به خوشبختی نزدیکم
همین لبخندهای زیبایت
از دورهای دورهای دور
دست هایم را می گیرد
و کنار آینه می نشاندم...