اگه نظرِ مَنو بپرسی ،
میگم فداکاری حدّی داره ،
بعدش میشه «اضافهکاری» ..
مُنتظر نشستن و امیدوار بودن تا یه جایی قَشنگه ..
بعدش میشه «حماقت» ..
اینکه هِی دنبالش بگردی خوشگله ،
ولی بعدش مُهرِ «پیگیر بودن»
میخوره رو پیشونیت ..
ببین اصلاً باحاله که قربونِ قَد و بالاش بری ،
وقتی عَکسای پُروفایلشو زیر و رو میکنی
ولی بعد یه مدّتی سه نفر نَه ،
ولی یه نَفر پیدا میشه که بگه
این چهکاریه دیوونه ..؟
عاشقشی خوبه ولی دیوونَش بشی به
حَشرهای چَسبناک تشبیه میشی ..
میدونی رفیق نظر من اینه که ،
«باش» ، «باش» ، «باش» ولی
تا اونجایی که بعد یه مدّتی تَعریفت تو ذهنِ
اون آدمی که باهاش هَستی عوض نَشه ..
بذار از دستت بِده ،
یه بارَم طعمِ نَبودتو بچشه ..
خُدا رو چه دیدی ،
شایَد یهو خودش پیام داد و گفت :
« باش ..»