نمایش نتایج: از 1 به 2 از 2

موضوع: به یاد او که بودن را ممکن ساخت ...

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0

    به یاد او که بودن را ممکن ساخت ...

    لحظه نبودن نیستن ها، اگر منت می نهی بر کلام من، با احترام سلامت می گویم
    و هزار گل‌پونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
    دیروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرف های نگفته من گوش دادند و برایم دلسوزی کردند.
    البته به روش خودشان که همان سکوت تکراری بود و یادآوری خاطرات با تو بودن.
    دست‌نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم.
    زیبا!
    به بزرگی مهربانی ات ببخش که اشکهایم دست خطت را بوسیدند.
    باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم ولی نیافتمت.
    از کهکشان دلسپردگی من خسته شدی که تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی!؟
    مهربانم!
    آنقدر بی تاب دیدنت شده ام که دلتنگی ام را به قاصدک سپردم
    و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
    روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدک هم برنگشت.
    شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شده باشد!
    اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگر یک قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیایی است.
    کاش یاس هایی که برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز کنند.
    کاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشکهای من بیندازد.
    نازنین ، هر پرنده سفر کرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای که می شکفد،
    نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام کن و
    لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران کن.
    بگذار باز هم قاصدک ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز کند.
    همین حوالی بی قراری ها باز هم گل های بی تابی شکفته.
    آرام دلم!
    امشب، شام غریبان عاشقانه من و تو است.
    به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.
    تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن کن و بگذار مثل من بسوزد.
    مهربانی باران!
    یادم کن در هر شبی که بی ستاره شد





    دلنوشته :
    اميدوارم يه روزي از دور ‌‌‌بهم نگاه كني و ببيني چي داشتي و از دستش دادي


  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Feb 2018
    شماره عضویت
    6060
    نوشته ها
    4,444
    پسندیده
    47
    مورد پسند : 701 بار در 533 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 59.0
    تو را بانو نامیده‌ام.
    بسیارند از تو بلندتر، بلندتر
    بسیارند از تو زلال‌تر، زلال‌تر

    اما بانو تویی
    از خیابان که می‌گذری
    نگاه کسی را به دنبال نمی‌کشانی
    کسی تاج بلورینت را نمی‌بیند
    کسی بر فرش سرخ ِ زیر پایت
    نگاهی نمی‌افکند.
    و زمانی که پدیدار می‌شوی
    تمامی رودخانه‌ها به نغمه در‌می‌آیند
    در تن من
    زنگ‌ها آسمان را می‌لرزانند
    تنها تو و من
    تنها تو و من، عشق ِمن
    به آن گوش می‌سپریم


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن