این عید هم بی تو گذشت...
و من امسال
هیچ سبزه ای گره نزدم
از لج هر دویمان...
تو حتی در فکر آمدن هم نبودی
و با دستی که اینهمه دور است
چگونه می توان آرزو کرد!؟
دلنوشته : من دستانم را پیش تو جا گذاشته ام تا دلت نگیرد از بی تفاوتی روزگار
این عید هم بی تو گذشت...
و من امسال
هیچ سبزه ای گره نزدم
از لج هر دویمان...
تو حتی در فکر آمدن هم نبودی
و با دستی که اینهمه دور است
چگونه می توان آرزو کرد!؟
دلنوشته : من دستانم را پیش تو جا گذاشته ام تا دلت نگیرد از بی تفاوتی روزگار
من چگونه بروم
در ورقِ سالِ جديد
كه همه بودنِ
تُ
مانده به تقويمِ قديم