هی فلانی
تو اصلا حق نداشتی ارامش منو به هم بزنی بعد
اسون سرتو بزاری پایین و رد بشی...
من برای خودم سکوت انتخاب کرده بودم...
کاری ب کار کسی نداشتم...
تو امدی با اون حرفهای فریبکارانت...
با اون قسم های دروغین...
با اون شیطون صفت هایت...
امدی...
در زدی...
درو ب روت باز کردم...
تو از جای دیگه بخاطر کسی دیگه ای فراری بودی...
امدی تو ...
کاری کردی وابستم کردی...
موندی عشق و هوست و کردی...
و اسون رفتی...
ایا تو چنین حق و داشتی...
و اسون نشستی و از من بد گفتی...
و حالا داری دست مزدتو میگیری...
بهت گفته بودم تاوان پس میدی...
هنوز خیلی مونده...
منتظر دردها و زخمهای بیشتری باش...
هر اشکی ک بخاطر دردهایت در اینده میکشی
منو ب یاد بیاور...
من هرگز تو را نبخشیدم و نمیبخشم...
شاید حالا بخندی و لی بعد از رفتم ...
خوب هس میکنی...
امیدوارم من اخرین قربونی هوسهای تو باشم...
علی شنبه 18 فروردین 1397
به مرگ
گرفته ای مرا
تا به تبی راضی شوم
کاش می دانستی
به مرگ راضی ام وقتی که
تب می کنم از دوری ات !