وقتی که تونیستی
نبودنت دردیست
درد سنگینی که نفسم را میگیرد
چشمانم را خیس میکند
وقتی که نیستی
اینجا همیشه اسمانش ابریست
همیشه باران میبارد
اما گلها پژمرده اند, بازم تشنه اند
تو که نباشی
خانه تاریک است
فقط جغدای سیاه غم در خانه پرواز میکنند
دستانم سرد چشمانم براه مانده
تا برگردی
فقط بگومیایی
... من
صدای پایت را از دورها
میشناسم
چشم براهت میمانم...