دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم پس ، پیام دادم : سلام سحر خانوم ، حالتون خوبه ؟؟!
بیس دقیقه از پیامی که به سحر داده بودم گذشت و پاسخی برای پیامم نیامد .
نگران شدم ک نکنه کسی خونده باشه و...
خدا نکنه انشأالله مشکلی پیش نمیاد.
یک روز بعد پیام داد : سلام با عرض پوزش ، شارژ نداشتم و موقعیت رفتن به مغازه هم نداشتم .
سریع تایپ کردم : فدای سرت عزیزم ، میدونی چقدر نگرانت بودم ؟؟! من همیشه بعد از تایپ پیامم یه دور دیگه میخونم ببینم چی نوشتم .
وقتی خوندم تازه ب خودم اومدم دیدم این پیامی ک نوشتم خیییلی بده واسه منی که تازه آشنا شدم پس قبل اینکه ارسال کنم پاک کردم و دوباره تایپ کردم : سلام ، عیبی نداره سحر
خانوم ، حالتون خوبه ؟؟ پات بهترشده ؟؟!!
سریع پیام داد : وااااا !!!!! شما از کجا می دونید ؟؟!!! مث اینکه خبرا زود میرسه !!!!
پیام دادم : هییی بدک نیست کلاغای سیاه خوب کارشونو بلدن !!!
سحر : فقط استیکر خنده داد .
من : خوشحال شدم ، من شهرستانم وگرنه به دیدارتون می اومدم ، بیشتر مراقب خودتون باشین ، یاعلی .
سحر : منم همین طور ، همچنین یا زهرا خخخخ .
دیگه در جوابش پاسخی ندادم و فقط خندیدم.
من دیگه حس میکردم بیش از حد دارم دلبسته سحر میشم ، پس تصمیم گرفتم خطمو خاموش کنم و اون خطی ک هیچ کس جز خانوادم نداره رو روشن کنم .
این بهترین راه فاصله گرفتن از سحر بود.