بی تو مهتاب شبی کوچه مرا آه کشید
روی دیوارهء دل عکس تورا ماه کشید


شانه برشانه ی تو برد مرا سمت غزل
کوچه تا آخر شب در غزلم آه کشید


کوچه که سنگ صبور دل ناسور من است
ماه من ناز تو را در دل این چاه کشید


قصه ی مهر و وفا گفتم و گفتی که نگو
دست تقدیر مرا تا توبه ی اکراه کشید


دور از زخم زبان باد، گل با نمکم
رفت و کبریت در انبار پر از کاه کشید


خاطرم بارور از عشق سترون شده است
بی سبب نیست تو را این همه دلخواه کشید