بازشیطان برمن دیوانه دام آورده بود
برسرم فهرستی ازافکارخام آورده بود




ظاهرا از قبل میدانست تنهایم که شب
برمن یک روز بی همخانه شام آورده بود

روی سینی کاسه ای پرآش وآنسوی بخار
باخودش تصویری ازیک جفت جام آورده بود


درترافیک عجیب کوچه ی صدچشمها
بردر همواره مشکوک اتهام آورده بود


دخترهمسایه ی دیواربردیوارکاش
مثل سابق آش را ازپشت بام آورده بود

هم شکارش کرده بودم هم شکارم کرده بود
فرض کن صیاد برصیاددام آورده بود

مشتبا بودم برایش حال آقا مجتبی
باخودش تا میتوانست احترام آورده بود


نذر دارد یا نظرالله واعلم مانده ام
دخترک این تحفه رامحض کدام آورده بود


باطنا دلتنگ هم بودیم اما ظاهرا
قلب او از قلب من کمتردوام آورده بود


✍️مجتبی_سپید