به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینمبهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
امشب دلم از آمدنت سرشار است
فانوس به دست کوچه دیدار استآن گونه تو را در انتظارم که اگر
این چشم بخوابد ، آن یکی بیدار است
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی کسی، ها می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شبمحمد علی بهمنی