روی پيشانی ام سياه شده، دستمال سپيد مرطوبم
دارم از دست میروم اما، نگرانم نباش من خوبم!
هيچ حسی ندارم از بودن، تيغ حس می كند جنونم را
دارم از دست می دهم كم كم، آخرين قطرههای خونم را
در صف ِجبر ِخاك منتظرم ، اختيار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود، مرگ بايد گران تمامشود!
از سرم مثل ِآب میگذرد، خاطراتی كه تلخ و شيرين.ست
زندگی را به خواب میبينم،مرگ تعبير ابنسيرينست
در سرت كل خانه چرخيدن، توی تقدير، دربهدر گشتن
هيچ راهی برای رفتن نيست، هیچ راهی برای برگشتن
خودكشی بر چهارپايهی عشق، مثل اثبات دال و مدلولیست
نگرانم نباش...من خوبم «مرگ يك اتفاق معمولی.ست»
یاسر_قنبرلو