مثل عروسِ خان که میداند پسر زا نیست
حس میکنم عمر خوشی‌هایم به‌دنیا نیست


ته‌مانده‌ی یک قهوه‌ی تلخم که مدت‌هاست
در من کسی دیگر پی تعبیر فردا نیست


وابستگی تلخ است هنگامی که می فهمی
آنقدرهایی که خودش میگفت تنها نیست


نفرین به دست خالی و این دل سپردن‌ها
نفرین به‌من ،نفرین به تصویری که زیبانیست


از بی‌تفاوت بودنم هم درد می بارد
یعنی گلوی بغض کرده اهل حاشا نیست


تنهاییِ گنجشک باران خورده‌ای هستم
که در خیابان هم برایش ذره‌ای جا نیست


عاشق که باشی تازه می‌فهمی که گاهی مرگ
چیزی به‌جز دل‌کندن از دلبستگی‌ها نیست


دیشب نشستم با خودم از زندگی گفتم
گفتم ببین حال دلم خوب است، اما نیست


سجاد_صفری_اعظم