قلعهٔ دل خوشتر است از قلعهٔ این شهریارهمت ما این چنین فرمان دهد بر پادشاه
قلعهٔ دل خوشتر است از قلعهٔ این شهریارهمت ما این چنین فرمان دهد بر پادشاه
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
یک دل حواس جمع مرا تار و مار کرد...!!زلف شكسته تو به صد دل چه مي كند ؟
دل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گرددکه هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
ای در حرم و دیر ز تو صد آهنگبیرنگی و جلوه میکنی رنگ به رنگ
گر تو رابا ما تعلق نیستما را شوق هستور تو رابی ما صبوری هستما را تاب نیست
تو درياي من بودي آغوش وا كن
***
كه مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی مارا *** در این دیده در آیید و ببینید خدارا
افسرده ايم و خسته دل از هرچه هست و نيست ***شايد به بوي زلف تو خور را دوا كنيم