این رقص موج زلف خروشندهء تو نیست
این سیب سرخ ساختگی، خندهء تو نیستای حُسنت از تکلّف آرایه بی نیاز
اغراق صنعتی است که زیبندهء تو نیستدر فکر دلبری ز من بینوا مباش
صیدی چنین حقیر، برازندهء تو نیست
شبهای مه گرفته مرداب بخت من
ای ماه! جای رقص درخشندهء تو نیست
گمراهی مرا به حساب تو می نهند
این کسر شأن چشم فریبندهء تو نیست
ای عمر! چیستی که به هرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهء تو نیست
.