گرت ملک جهان زیر نگین استبه آخر جای تو زیر زمین است
نماند کس به دنیا جاودانیبه گورستان نگر گر میندانی
جهان را چون رباطی با دو در دانکزین در چون درآیی بگذری زان
تو غافل خفته وز هیچت خبر نهبخواهی مرد گر خواهی وگرنه
کسی کش مرگ نزدیکی رسیدستچنین گویند کو رگ برکشیدست
تو هم ای سست رگ بگشای دیدهکز اول بودهای رگ برکشیده
تو را گر تو گدایی گر شهنشاهسه گز کرباس و ده خشتست همراه
اگر ملکت ز ماهی تا به ماهستسرانجامت برین دروازه راهست
چو بر بندند ناگاهت زنخدانهمه ملک جهان آنجا، ز نخ دان
ز هر چیزی که داری کام و ناکامجدا میبایدت شد در سرانجام
بسی کردست گردون دست کارینخواهد بود کس را رستگاری
بدین عمری که چندین پیچ داردمشو غره که پی بر هیچ دارد
عطار