مرا به قصه مادربزرگ خواب مکنغرور حوصله ام را چنین خراب مکن
به جستجوی تو در چشمهای من غوغاستبیا و بخت دو دریاچه را سراب مکن
چرا در آینه تکرار میشوی هر شببس است چشم حریص مرا مجاب مکن
به بالهای تو بستند روزهای مراکنون که عمر عزیز منی شتاب مکن
دو رودخانه به دریای چشمهایت ریختدو رود خسته و سرگشته را جواب مکن
عبدالجبار کاکایی