از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای!
"شفیعی کدکنی"
از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای!
"شفیعی کدکنی"
تا مست نباشی ، نبری بار غم یار
آری شتر مست كِشد بار گران را
سعدی ،،
نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین , که بموج آب ماند
رهی معیری
تبر به دوش به دنبال خویش می گردم
که بشکنم مگر این "لات" بی سر و پا را...