گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...!تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست،هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...!تا که نادان به جهان حکمروایی دارد،همه جا در نظر مردم دانا قفس است...!
در فرو بسته ترین دشواریدر گرانبارترین نومیدی،بارها بر سر خود بانگ زدم:"هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کارکوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!وَه چه نیروی شگفت انگیزیستدستهایی که به هم پیوسته ست...!
"فریدون مشیری"
گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است...!تا پر و بال تو و راه تماشا بسته ست،هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است...!تا که نادان به جهان حکمروایی دارد،همه جا در نظر مردم دانا قفس است...!
این دلاویزترین حرف جهان را همه وقتنه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
"فریدون مشیری"
گفته بودند: از پس هر گریه، آخر خنده ایستاین سخن بیهوده نیست...زندگی مجموعه ای از اشک و لبخند استخنده ی شیرینِ فروردینبازتابِ گریه ی پربارِ اسفند است...
"فریدون مشیری"
ساز تو دهد روح مرا قدرت پرواز
از حنجره ات پنجره ای سوی خدا باز احساس من و ساز تو جان های هم آهنگجان من و آوای تو یاران هم آوازگلبانگ تو روشنگر جان استقول و غزلت پرچم شادی ستبر افراز
"فریدون مشیری"
گفت دانایى: که گرگى خیره سر،
هست پنهان در نهاد هر بشر!هر که گرگش را دراندازد به خاک،رفته رفته مىشود انسان پاک!هرکه با گرگش مدارا مىکند،خلق و خوى گرگ پیدا مىکند...اینکه مردم یکدگر را مىدرند،گرگهاشان رهنما و رهبرند!اینکه انسان هست این سان دردمند،گرگها فرمان روایى مىکنند!این ستمکاران که با هم همرهند،گرگهاشان آشنایان همند!گرگها همراه و انسانها غریب،با که باید گفت این حال عجیب!
"فریدون مشیری"
گفته ميشد: « هر كه با ما نيست با ما دشمن است!»
گفتم: آري، اين سخن فرموده اهريمن است!اهل معنا، اهل دل، با دشمنان هم دوستند،اي شما، با خلق دشمن! قلب تان از آهن است؟!
"فریدون مشیری"
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)