هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟
یا چشم مرا ز جای بركن
یا پرده ز روی خود فروكش
یا بازگذار تا بمیرم
كز دیدن روزگار سیرم
دیری ست كه در زمانه ی دون
از دیده همیشه اشكبارم
عمری به كدورت و الم رفت
تا باقی عمر چون سپارم
نه بخت بد مراست سامان
و ای شب ،نه توراست هیچ پایان
بشكست دلم ز بی قراری
كوتاه كن این فسانه ،باری
آنجا كه ز شاخ گل فروریخت
آنجا كه بكوفت باد بر در
و آنجا كه بریخت آب مواج تابید بر او مه منور
ای تیره شب دراز دانی
كانجا چه نهفته بد نهانی ؟