من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیاآن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقاندور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره راآن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نانبرجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نهچون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجاور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیاتا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا